کتاب ازخودبیگانگی انسان مدرن به وضعیت بیگانه بودن از افراد و بشریت و دنیای پیرامون میپردازد. در مفهوم فلسفی، این واژه نخستین بار توسط فیتشه و هگل در اوایل قرن نوزده به کار گرفته شد. Alienation یا بیگانگی (غریبگی) یکی از واژگانی است که در عصر جدید با کتاب «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» مارکس مطرح شد. مارکس از این واژه برای کارگران مزدبگیری استفاده کرد که با طبیعت انسانی خود بیگانه شده بودند.
چنانکه از مثالهای تاریخی دربارهٔ واژهٔ بیگانگی پیداست حتی جامعهها هم دچار این حالت کرخی و بیحسی شدهاند و از گرایش به بیگانگی برآشفته و مضطرب نمیشوند. واژهٔ «بیگانگی» در مفهوم فلسفی[اش] نخستین بار بهوسیلهٔ فیتشه و هگل در اوایل قرن نوزده مورد استفاده قرار گرفت، گرچه در آن هنگام نفوذ و تاثیر آن محدود به گروههای کوچکی از شاگردان آنها بود ولی هنگامی که مارکس تفسیر خود را از دوران سرمایهداری بر محور بیگانگی از خود متمرکز کرد، این واژه در دههٔ چهل قرن نوزده وارد تئوریهای جامعهشناسی گردید. ولی نتوانست نفوذ و تاثیر خود را برای مدت زمان درازی حفظ کند و تقریباً برای سالها پس از آن دهه به دست فراموشی سپرده شد. ولی اکنون در این صد سال اخیر است که مفهوم بیگانگی دوباره مطرح شدهاست. این موضوع بهخوبی می تواند به علت سالهای متمادی تداوم بحرانی باشد که موجب آگاهی ما از مسئلهٔ بیگانگی شدهاست (متن پشت کتاب)
این کتاب نوشته فریتس پاپنهایم است که توسط مجید مددی ترجمه شده و به به واسطه انتشارات بان روانه بازار شده است..
اندیشکده مطالعات فرهنگ و توسعه اقدام به خلاصه کردن این کتاب کرده است که در ادامه فایل آن در اختیار علاقه مندان قرار میگیرد: