مقدمه: فراتر از شعارها
پدیدۀ سیاسی «مرد MAGA» صرفاً یک جنبش سطحی سیاسی نیست، بلکه ریشه در تحولات عمیق اقتصادی و اجتماعی چند دههای در آمریکا و سایر نقاط جهان غرب دارد. این پدیده، تجلی یک سرخوردگی مشروع و عمیق است که سیاستمداران پوپولیست از آن بهرهبرداری میکنند. دومین گفتگو میان دو اقتصاددان برجسته، پل کروگمن و مارتین ولف، بستری برای فهم عمیقتر این موضوع فراهم میکند. این گزارش با اتکا به تحلیلهای ارائه شده در این گفتگو، به کالبدشکافی دلایل اقتصادی این پدیده، ظهور سیاستهای ارتجاعی و بررسی راهحلهای جایگزین میپردازد تا تصویری روشنتر از یکی از مهمترین چالشهای دموکراسیهای غربی ارائه دهد.
تشخیص مشکل: ریشههای اقتصادی و اجتماعی یک سرخوردگی
اهمیت درک ابعاد واقعی و آماری مشکل اقتصادی مردان در جوامع غربی، بهویژه در آمریکا، در این است که از یک «احساس» صرف فراتر میرود و یک واقعیت ملموس را به تصویر میکشد. این دادهها نشان میدهند که نارضایتی این گروه، نه توهمی سیاسی، بلکه مبتنی بر زوال واقعی جایگاه اقتصادی و اجتماعی آنها در طول چند دهه گذشته است. درک این ریشههای آماری، نقطه شروع هر تحلیل جدی برای یافتن راهحلهای پایدار است.
تحلیل آماری زوال جایگاه اقتصادی مردان
آمار ارائه شده توسط پل کروگمن، تصویری نگرانکننده از این روند ترسیم میکند.
- کاهش مشارکت در نیروی کار: نرخ مشارکت مردان در سن اصلی کار (۲۵ تا ۵۴ سال) از ۹۷.۵٪ در شصت سال پیش، به کمتر از ۹۰٪ در حال حاضر کاهش یافته است. این بدان معناست که یک گروه قابل توجه از مردان به کلی از اقتصاد رسمی خارج شدهاند.
- نقش کلیدی تحصیلات: این شکاف در میان مردان فاقد تحصیلات دانشگاهی عمیقتر است؛ از هر شش نفر در این گروه، یک نفر خارج از نیروی کار است. این آمار نشان میدهد که تغییرات ساختاری، بیشترین آسیب را به مردانی وارد کرده که فاقد مهارتهای مورد نیاز در دنیای جدید هستند.
- یک پدیده جهانی: به گفته کروگمن و ولف، این مشکل مختص آمریکا نیست. نمونههای مشابهی از زوال اقتصادی مردان در مناطق صنعتی سابق بریتانیا، آلمان شرقی و بخشهایی از فرانسه نیز مشاهده میشود که نشاندهنده یک روند گستردهتر در جهان غرب است.
انقلاب خاموش: صعود اقتصادی زنان و دگرگونی اجتماعی
روی دیگر این سکه، صعود چشمگیر زنان در عرصههای اقتصادی و تحصیلی است که چشمانداز اجتماعی را به کلی دگرگون کرده است.
- افزایش حضور زنان: مشارکت زنان در نیروی کار از حدود ۳۰٪ در دهه ۱۹۵۰ به بیش از ۷۵٪ در حال حاضر رسیده است. آنها اکنون اکثریت فارغالتحصیلان دانشگاهی را تشکیل میدهند.
- تغییر در نگرش: کلودیا گلدین، برندۀ جایزه نوبل اقتصاد که کروگمن به کار او استناد میکند، نشان میدهد که از دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ یک انقلاب دیگر نیز رخ داد: زنان تحصیلات دانشگاهی را نه فقط برای یافتن یک «شغل»، بلکه برای ساختن یک «مسیر شغلی» (Career) دنبال کردند. این تغییر نگرش، رقابت در بازار کار را دگرگون کرد و موازنۀ قدرت اقتصادی و اجتماعی را تغییر داد.
تحلیل علل ساختاری: افول صنعت و تغییر جغرافیای اقتصادی
این دگرگونیها ریشه در تحولات ساختاری عمیقتری دارند:
- گذار از اقتصاد صنعتی: گذار از اقتصاد مبتنی بر صنعت و نیروی بدنی به اقتصاد خدماتی و دانشبنیان، مزیت سنتی مردان (قدرت فیزیکی) را از بین برده است. همانطور که مارتین ولف اشاره میکند، مشاغلی که به قدرت فیزیکی بالا نیاز داشتند، به تدریج ناپدید شدهاند.
- نقش فناوری: کروگمن با ذکر مثال جایگزینی استخراج سنتی زغالسنگ با روش «حذف قلۀ کوه» (mountaintop removal)، نشان میدهد که چگونه فناوری بهتنهایی میتواند هزاران شغل سنتی مردانه را حذف کند، حتی پیش از آنکه سیاستهای زیستمحیطی مطرح شوند.
- جغرافیای جدید اقتصاد: فرصتهای شغلی به طور فزایندهای به شهرهای بزرگ و تحصیلکرده منتقل شده و «قلب صنعتی» آمریکا (مانند منطقه آپالاشیا) به حاشیه رانده شده است. در این مناطق، مشاغل باقیمانده عمدتاً در بخشهایی مانند بهداشت و خدمات اجتماعی متمرکز شدهاند که به طور سنتی «زنانه» تلقی میشوند و با هویت شغلی بسیاری از مردان این مناطق سازگار نیستند؛ و همین نارضایتیهای انباشته شده، زمینهای حاصلخیز برای ظهور یک نیروی سیاسی قدرتمند فراهم کرده است که وعده بازگشت به گذشته را میدهد.
تجلی سیاسی: جذابیت سیاستهای ارتجاعی و وعدههای توخالی
سرخوردگیهای عمیق اقتصادی و اجتماعی، وقتی با یک روایت سیاسی قدرتمند همراه شوند، به یک نیروی محرکه سیاسی تبدیل میشوند. جنبش MAGA به رهبری دونالد ترامپ، نمونه بارز بهرهبرداری از این نارضایتیهاست. این بخش به تحلیل راهبُردهای این جنبش و ماهیت «ارتجاعی» و غیرعملی راهحلهای پیشنهادی آن میپردازد که بیش از آنکه به دنبال حل مشکل باشند، به دنبال حفظ خشم و وفاداری حامیان خود هستند.
ارزیابی راهبُرد سیاسی MAGA
- وعده بازگشت به گذشته: سیاستمدارانی مانند دونالد ترامپ با وعده بازگرداندن یک «اقتصاد مردانه» و احیای دوران طلایی صنعت، به طور مستقیم این گروه از مردان سرخورده را هدف قرار میدهند. این راهبُرد با هدف بازسازی نظمی اجتماعی و اقتصادی است که به تعبیر مارتین ولف، «نیمقرن پیش از بین رفته است».
- سیاست نمایشی: این سیاستها عمدتاً ماهیتی «نمایشی» دارند. به جای ارائه راهحلهای ساختاری، بر یافتن مقصر تمرکز میکنند؛ از مهاجران گرفته تا نخبگان جهانی. این رویکرد، خشم را به سمت دشمنان خارجی هدایت میکند و از پرداختن به ریشههای واقعی مشکل طفره میرود.
- ماهیت ارتجاعی: این جنبش اساساً «ارتجاعی» (Reactionary) است. هدف آن نه انطباق با دنیای جدید، بلکه مقاومت در برابر آن و تلاش برای بازگرداندن یک ساختار سلسلهمراتبی اجتماعی و اقتصادی است که در آن جایگاه مردان تضمین شده بود.
نقد وعدههای اقتصادی
وعدههای اقتصادی این جنبش، در مواجهه با واقعیتهای عددی، رنگ میبازند.
- توهم بازگشت صنعت: پل کروگمن با یک تحلیل ساده عددی نشان میدهد که چرا وعدۀ بازگرداندن مشاغل صنعتی از طریق وضع تعرفههای گمرکی، غیرقابل تحقق است. او استدلال میکند که حتی اگر آمریکا تمام تجارت خارجی خود را متوقف کند، سهم اشتغال در بخش صنعت حداکثر از ۸٪ کنونی به ۱۰٪ خواهد رسید؛ رقمی که با ۳۵٪ دوران اوج صنعتی قابل مقایسه نیست.
- تناقض در عمل: تناقض بزرگ در این است که ترامپ در حالی این وعدهها را میدهد که سیاستهای واقعی او، مانند کاهش مالیات برای شرکتهای فناوری و ارزهای دیجیتال، هیچ نفعی برای این گروه از مردان ندارد و حتی شکاف را عمیقتر میکند.
شکافهای ایدئولوژیک و پیامدهای دموکراتیک
این پدیده، پیامدهای عمیقتری برای ساختار سیاسی جامعه دارد.
- واگرایی جنسیتی در سیاست: همانطور که در گفتگو اشاره میشود، یک واگرایی ایدئولوژیک معنادار میان مردان و زنان جوان در حال شکلگیری است؛ زنان جوان به طور فزایندهای به سمت لیبرالیسم گرایش پیدا کردهاند، در حالی که بخشی از مردان جوان به سمت راست افراطی حرکت میکنند.
- خطر برای دموکراسی: بزرگترین خطر، شکلگیری یک بلوک دارای رأی بزرگ، خشمگین و اساساً ضددموکراتیک است. این گروه، حتی در صورت عدم تحقق وعدهها، به دلیل هویت مشترک و احساس مورد حمله بودن، به این جنبش وفادار میماند و این امر ثبات نهادهای دموکراتیک را تهدید میکند. در مقابل چنین تهدیدی که از وعدههای توخالی نشئت میگیرد، بررسی راهحلهای جایگزین و مترقی که به ریشههای واقعی مشکل میپردازند، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
مسیرهای جایگزین: بهسوی یک برنامه مترقی
در مقابل وعدههای پوپولیستی و ارتجاعی، جستجوی راهحلهای سیاستی واقعی، عملی و آیندهنگر یک ضرورت است. این راهحلها باید به جای تلاش برای بازگشت به گذشته، به دنبال ایجاد فرصتهای جدید و بهبود کیفیت زندگی در چارچوب اقتصاد قرن بیست و یکم باشند. این بخش به بررسی گزینههای سیاستی پیشنهادی کروگمن و ولف میپردازد که بر دو محور کلیدی «فرصت» و «ارتقای قدرت خرید»، بهویژه در حوزه مسکن، تمرکز دارند.
تشریح یک دستور کار سیاستی
پل کروگمن مجموعهای از سیاستهای مشخص را برای رسیدگی به ریشههای این مشکل پیشنهاد میکند:
- سیاستهای مکانمحور: به جای تمرکز صرف بر افراد، باید از اشتغال و توسعه در مناطق محروم و به حاشیه رانده شده حمایت کرد. اگرچه سابقه این سیاستها همیشه موفق نبوده، اما ارزش آزمودن دوباره را دارند.
- سرمایهگذاری در آموزش: ارائه کالجهای محلی رایگان و تقویت آموزشهای فنی و حرفهای میتواند به افراد مهارتهای لازم برای مشاغل جدید را بدهد. با توجه به اینکه بسیاری از مشاغل با مهارت بالای یَدی (مانند لولهکشی یا نجاری) به این زودیها توسط هوش مصنوعی جایگزین نمیشوند، این حوزه اهمیت ویژهای دارد.
- حل بحران مسکن: مقابله با محدودیتهای دستوپاگیر ساختوساز به منظور افزایش عرضه و کاهش قیمت مسکن، یکی از قدرتمندترین ابزارها برای بهبود کیفیت زندگی است.
تمرکز بر بحران مسکن به عنوان شاهکلید
به گفته کروگمن، بحران مسکن و عدم توانایی خرید آن، دیگر یک مشکل مختص ایالتهای دموکرات و گرانقیمت نیست، بلکه به یک بحران سراسری در آمریکا تبدیل شده است.
- محدودیتهای مدل حومهنشینی: مقایسه شهرهایی مانند آتلانتا (با مدل حومهنشینی پراکنده و متکی به خودرو) و نیویورک (با حملونقل عمومی متراکم) نشان میدهد که مدل پراکندگی به بنبست رسیده است. راهحل، ساختوساز متراکمتر و سرمایهگذاری گسترده در حملونقل عمومی است.
- نمونه موفق جهانی: مثال موفق شهر آوکلند در نیوزلند که با آزادسازی قوانین ساختوساز توانست به پیشرفت قابل توجهی در کنترل قیمت مسکن دست یابد، نشان میدهد که این سیاستها میتوانند مؤثر باشند.
نگاهی به چپ جدید: مورد زُهران مَمدانی
ظهور چهرههایی مانند زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک در سناریوی آیندهنگر این گفتگو، نمونهای از یک رویکرد سیاسی متفاوت و عملگرایانه است.
- یک دستور کار متعادل: دستور کار او که کروگمن آن را به دور از «سوسیالیسم رادیکال» توصیف میکند، شامل ایدههایی مانند اتوبوس رایگان، کنترل محدود اجارهبها و تأسیس فروشگاههای مواد غذایی شهری در مناطق محروم است. این سیاستها ملموس و قابلفهم هستند.
- عملگرایی سیاسی: ممدانی با هوشمندی از برچسب «کمونیست» که مخالفان به او میزنند، به نفع خود استفاده کرده و با نمایش عملگرایی، خود را به عنوان سیاستمداری معرفی میکند که به دنبال حل مشکلات واقعی مردم است، نه درگیریهای ایدئولوژیک.
دوگانه راهبردی: «فراوانی» در برابر «باز توزیع»
در نهایت، بحث میان ولف و کروگمن به دو راهبُرد اصلی برای چپ میانه میرسد:
- راهبُرد فراوانی: تمرکز بر رشد، نوآوری و کارایی برای بهبود زندگی همگان. این رویکرد به دنبال بزرگتر کردن کیک اقتصادی است.
- راهبُرد تقابل با الیگارشی: تمرکز بر بازتوزیع ثروت و قدرت از طریق مالیاتهای سنگین بر ثروتمندان و مقابله با نخبگان اقتصادی.
نتیجهگیری کروگمن این است که پاسخ صحیح، ترکیبی از «هر دو» است: باید با اصلاحات ساختاری، فراوانی ایجاد کرد و هزینه آن را از طریق مالیات بر ثروتمندان و الیگارشی تأمین نمود. این مسیرهای جایگزین، اگرچه چشماندازی واقعبینانهتر از وعدههای پوپولیستی ارائه میدهند، اما برای اجرا با چالشهای سیاسی جدی در یک جامعه دوقطبی روبرو هستند.
نتیجهگیری: چالش ماندگار در یک جامعۀ دوپاره
در پایان، تحلیلها نشان میدهد که اگرچه ریشههای اقتصادی نارضایتی «مرد MAGA» واقعی، عمیق و مشروع است، اما راهحلهای ارائه شده توسط راست ارتجاعی، به تعبیر دقیق مارتین ولف، چیزی جز یک «کلاهبرداری» سیاسی نیست. وعده بازگشت به گذشتهای که دیگر وجود ندارد، نه تنها غیرقابلتحقق است، بلکه با منحرف کردن خشم عمومی به سمت دشمنان فرضی، مانع از پرداختن به مشکلات ساختاری میشود.
چالش اصلی اینجاست که حتی با وجود راهحلهای منطقی و مترقی مانند سرمایهگذاری در مناطق محروم، اصلاح نظام آموزشی و حل بحران مسکن، جامعه سیاسی به شدت دوقطبی باقی میماند. همانطور که پل کروگمن اشاره میکند، ظهور نخبگان جدیدی مانند «مردان فناوری» (tech bros) که به نوعی داروینیسم اجتماعی معتقدند، یک مانع قدرتمند در برابر هرگونه اصلاحات عملگرایانه است. این گروه با منابع مالی عظیم خود، از سیاستی حمایت میکنند که جامعه را به برندگان و بازندگان تقسیم میکند و هرگونه ایده همبستگی اجتماعی را رد میکند.
با این حال، گفتگو با دیدگاه محتاطانه اما امیدوارانه مارتین ولف به پایان میرسد. این احتمال وجود دارد که شکست قطعی پوپولیسم راست در تحقق وعدههایش، در نهایت راه را برای یک «اصلاحطلبی عقلانی» جدید باز کند. زمانی که مردم دریابند که خشم و نفرت، زندگی آنها را بهتر نمیکند، ممکن است فرصتی برای سیاستمداران فراهم شود که راهحلهای واقعی، هرچند دشوار، ارائه میدهند. این مسیر بدون شک طولانی، پر فراز و نشیب و نیازمند رهبری سیاسی شجاعانه خواهد بود.
منبع:
Wolf, M., & Krugman, P. (2025, December 03). The Wolf-Krugman Exchange: Maga man and Mamdani. Financial Times.
