آنچه مرکانتیلیست‌ها درست فهمیدند

خلاصه

مقدمه: تقابل اسمیت و مرکانتیلیسم

میلتون فریدمن در برنامه تلویزیونی مشهور خود «آزادی انتخاب» (۱۹۸۰)، با استفاده از یک مداد ساده، جادوی بازار آزاد را به تصویر کشید. او توضیح داد که چگونه هزاران نفر در سراسر جهان، بدون هیچ هماهنگی مرکزی، در تولید یک مداد همکاری می‌کنند. این تصویر، نمادی از اندیشه آدام اسمیت بود که «دست نامرئی» بازار را به عنوان کارآمدترین سازوکار تخصیص منابع معرفی کرد.

با این حال، دنی رودریک این روایت را با یک واقعیت معاصر به چالش می‌کشد: در دهه‌های اخیر، چین به تولیدکننده اصلی مداد در جهان تبدیل شده است. این موفقیت صرفاً نتیجه نیروهای بازار نبود، بلکه «دست مرئی» دولت چین از طریق شرکت‌های دولتی، یارانه‌ها، مدیریت نرخ ارز و سایر مداخلات، نقشی اساسی در آن ایفا کرد. ترکیب کارآفرینی خصوصی و هدایت دولتی، مشخصه اصلی موفقیت اقتصادی چین و بسیاری از کشورهای دیگر بوده است.

رودریک استدلال می‌کند که نقد کوبنده آدام اسمیت بر «سیستم مرکانتیلیستی» در کتاب ثروت ملل، باعث ایجاد نقاط کوری در اقتصاد مدرن شده است. اقتصاددانان امروزی مرکانتیلیسم را مجموعه‌ای از اشتباهات منطقی می‌دانند، اما در واقع این مکتب شامل طیف وسیعی از رویه‌های عمل‌گرایانه بود که پس از اسمیت نیز به حیات خود ادامه داد. این سنت که بعدها «توسعه‌گرایی» (developmentalism) نام گرفت، از الکساندر همیلتون و فردریش لیست تا مدل‌های صنعتی‌سازی صادرات‌محور شرق آسیا امتداد دارد. در واقع، خط مستقیمی می‌توان از مرکانتیلیسم قرن هجدهم تا معجزات رشد چین و سایر کشورهای شرق آسیا ترسیم کرد.

اصول بنیادین: دیدگاه اسمیت در برابر مرکانتیلیسم

برای درک بهتر تفاوت‌ها، رودریک سه حوزه تقابل اصلی بین تفکر اقتصاد متعارف و دیدگاه مرکانتیلیستی (توسعه‌گرایانه) را مشخص می‌کند.

اولویت تولید در برابر مصرف

آدام اسمیت به‌صراحت اعلام کرد: «مصرف، تنها هدف و مقصود نهایی تمام تولیدات است.» از این منظر، تولید وسیله‌ای برای به حداکثر رساندن رفاه مصرف‌کننده است. اقتصاد متعارف نیز همین رویکرد را دنبال می‌کند و معتقد است ۱۰۰ دلار چیپس سیب‌زمینی با ۱۰۰ دلار تراشه رایانه‌ای از نظر اجتماعی ارزش یکسانی دارد، زیرا قیمت‌های بازار ارزش اجتماعی را منعکس می‌کنند.

مرکانتیلیست‌ها تولید و مشاغل را در اولویت قرار می‌دادند. ترجیح آن‌ها برای مازاد تجاری که اغلب به عنوان علاقه به انباشت طلا مورد تمسخر قرار می‌گیرد، می‌تواند به عنوان تمایل به بیشتر بودن تولید داخلی از مصرف داخلی تفسیر شود. آن‌ها همچنین به ساختار تولید اهمیت می‌دادند و تولید و صادرات کالاهای نهایی (صنعتی) را بر مواد خام ترجیح می‌دادند. این دیدگاه معتقد است که نوع فعالیت‌های اقتصادی برای توسعه بلندمدت اهمیت دارد.

رابطه دولت و کسب‌وکار

اسمیت نگران بود که تعامل نزدیک دولت و کسب‌وکار به «سرمایه‌داری رفاقتی» (crony capitalism) و رانت‌جویی منجر شود. از این رو، اقتصاد مدرن از یک رابطه مبتنی بر فاصله (arm’s length) و از بالا به پایین بین نهاد تنظیم‌گر و شرکت‌ها حمایت می‌کند. در این مدل، ارتباط مستقیم با شرکت‌ها به دلیل خطر تسخیر سیاست‌ها توسط منافع خصوصی، مضر تلقی می‌شود.

رویه‌های توسعه‌گرایانه، تعامل و همکاری نزدیک بین دولت و کسب‌وکار را تشویق می‌کنند. این رابطه نزدیک و تکرارشونده که «حکمرانی تجربی» (experimentalist governance) نامیده می‌شود، به دولت اجازه می‌دهد تا از دانش شرکت‌ها در مورد موانع و فرصت‌ها بیاموزد و سیاست‌ها را بر اساس بازخوردها اصلاح کند. این رویکرد، ریسک طراحی سیاست‌های ناکارآمد و بی‌اطلاع از واقعیت‌های میدانی را به حداقل می‌رساند.

رویکرد جهانی در برابر رویکرد زمینه‌محور

اندیشه‌های اسمیت اغلب به عنوان یک پارادایم جهانی با نسخه‌های جهان‌شمول (best practices) مانند بازار آزاد و حداقل مداخله دولت ترویج شده است. این رویکرد که توسط افرادی مانند میلتون فریدمن، رونالد ریگان و مارگارت تاچر نمایندگی می‌شد، به دنبال اعمال یک مدل واحد در همه‌جا بود.

مرکانتیلیست‌ها به عنوان فعالان عمل‌گرای تجارت و دولت، کمتر به نظریه‌های کلی علاقه‌مند بودند. دغدغه اصلی آن‌ها نتایج فوری و مسائل روزمره بود. این رویکرد عمل‌گرایانه با دیدگاه دنگ شیائوپینگ همسو است که می‌گفت: «مهم نیست گربه سیاه باشد یا سفید، تا زمانی که موش می‌گیرد.» این دیدگاه بر ضرورت تطبیق سیاست‌ها با شرایط محلی و آمادگی برای آزمایش و نوآوری تأکید دارد.

جدول زیر این تفاوت‌های کلیدی را خلاصه می‌کند:

آدام اسمیت / اقتصاد مدرن

مرکانتیلیست‌ها / توسعه‌گرایان

مصرف مهم است

تولید و مشاغل کلیدی هستند

وسواس در مورد مازاد تجاری یا ذخایر طلا نداشته باشید

نوع و شیوه تولید شما مهم است

بازارها و سیستم قیمت، کارایی و منافع مصرف‌کننده را به حداکثر می‌رسانند

حداکثر کردن ذخایر طلا؛ بنابراین مازاد تجاری ذاتاً خوب است

نقش محدود دولت در حمایت از بازارها

حمایت دولت از فعالیت‌های جدید ضروری است

تفکیک دقیق دولت و کسب‌وکار

دولت باید با کسب‌وکار همکاری کند نه اینکه از آن فاصله بگیرد

اقتصاد و سیاست حوزه‌هایی متفاوت هستند و باید بمانند

اقتصاد و سیاست در هم تنیده‌اند

نسخه‌های جهانی / بهترین شیوه‌ها

سازگاری با شرایط محلی

شواهد و کاربردها: درس‌هایی از سه حوزه کلیدی

رودریک برای نشان دادن اهمیت عملی ایده‌های مرکانتیلیستی، سه حوزه مشخص را تحلیل می‌کند: راهبُردهای رشد، واکنش منفی به جهانی‌شدن و گذار به اقتصاد سبز.

راهبُردهای رشد: معجزه شرق آسیا

در حالی که میلتون فریدمن، هنگ‌کنگ را به عنوان نمونه‌ای از موفقیت بازار آزاد معرفی می‌کرد، رودریک اشاره می‌کند که هنگ‌کنگ یک استثنا بود. سایر اقتصادهای موفق شرق آسیا مانند ژاپن، کره جنوبی، تایوان و به ویژه چین، به شدت از یک کتابچه راهنمای مرکانتیلیستی (توسعه‌گرایانه) پیروی کردند که با «اجماع واشنگتن» در تضاد بود.

این کشورها به شدت در تجارت مداخله کردند، از صنایع نوپا حمایت نمودند و با استفاده از ابزارهایی مانند اعتبارات ارزان (کره جنوبی) یا معافیت‌های مالیاتی (تایوان) صنعتی‌شدن را هدایت کردند.

برخلاف مدل غربی، در این کشورها همکاری نزدیکی بین دولت و شرکت‌های بزرگ وجود داشت. برای مثال، پارک چونگ-هی، رئیس‌جمهور کره جنوبی، بازرگانان برجسته را مجبور کرد تا اهداف صادراتی را برآورده کنند.

در چین، مالکیت خصوصی تا دهه ۲۰۰۰ به طور رسمی به رسمیت شناخته نشد و شرکت‌های دولتی همچنان نقش مهمی دارند.

سیاست‌گذاران در شرق آسیا مستقیماً اهدافی مانند افزایش صادرات، رقابت‌پذیری و ارزش افزوده داخلی را دنبال می‌کردند؛ اهدافی که بیشتر با منطق مرکانتیلیستی سازگارند تا نظریه‌های اقتصادی متعارف در مورد رفع شکست‌های بازار.

واکنش منفی به جهانی‌شدن

اقتصاد متعارف که کار را صرفاً به عنوان منبع درآمد و یک «عدم مطلوبیت» (disutility) در برابر «اوقات فراغت» می‌بیند، برای درک پیامدهای اجتماعی و سیاسی از بین رفتن مشاغل آمادگی نداشت.

تحقیقات تجربی نشان می‌دهد که شغلْ منبع اصلی عزت، منزلت اجتماعی و معنا در زندگی افراد است. از دست دادن شغل یکی از شدیدترین ضربه‌ها به رفاه ذهنی افراد است و هزینه‌های اجتماعی گسترده‌ای؛ مانند افزایش جرم، اعتیاد و فروپاشی خانواده‌ها را به همراه دارد.

مطالعات نشان می‌دهد مناطقی در آمریکا که بیشترین مشاغل را به دلیل رقابت با واردات چین از دست دادند، با مشکلات بلندمدت اجتماعی مواجه شدند. کارگران بیکارشده برخلاف پیش‌بینی مدل‌های اقتصادی، به جای مهاجرت به مناطق دیگر، در مناطق خود باقی ماندند.

از بین رفتن مشاغل خوب به دلیل جهانی‌شدن، اتوماسیون یا ریاضت مالی، به طور مستقیم با ظهور جنبش‌های پوپولیستی راست‌گرا و ملی‌گرا در آمریکا و اروپا مرتبط است. افزایش حمایت از دونالد ترامپ، رأی به برگزیت و قدرت گرفتن احزاب راست افراطی در اروپا، همگی با پیامدهای منفی اقتصادی در بازارهای کار محلی ارتباط دارند. دیدگاه مرکانتیلیستی، با تمرکز بر تولید و اشتغال، می‌توانست این واکنش منفی را پیش‌بینی کند.

گذار به اقتصاد سبز

در مبارزه با تغییرات اقلیمی، رویکرد متعارف بر راه‌حل‌های مبتنی بر بازار مانند مالیات بر کربن یا سامانه‌های خرید و فروش مجوز انتشار (cap-and-trade) تأکید دارد. با این حال، بزرگ‌ترین پیشرفت‌ها از طریق سیاست‌های صنعتی به سبک مرکانتیلیستی به دست آمده است.

کاهش چشمگیر هزینه‌های انرژی‌های تجدیدپذیر (۸۰٪ در انرژی خورشیدی و باتری‌های الکتریکی) عمدتاً نتیجه سیاست‌های صنعتی چین در یک و نیم دهه گذشته بوده است. چین با اتخاذ یک رویکرد «محیط‌زیست‌گرایی توسعه‌گرا» (developmental environmentalism)، گذار سبز را به پروژه ملی خود تبدیل کرد.

سیاست‌های چین شامل یارانه‌ها، هدایت اعتبار، سرمایه‌گذاری دولتی، تحقیق و توسعه عمومی و همکاری نزدیک با صنعت بود. این رویکرد تجربی و تکرارشونده، به کاهش سریع قیمت‌ها و گسترش سریع انرژی‌های تجدیدپذیر در سطح جهانی منجر شد.

سیاست‌های صنعتی در گذار سبز یک مزیت سیاسی بزرگ دارند: آن‌ها به جای استفاده از «چوب» (مالیات)، از «هویج» (یارانه) استفاده می‌کنند. یارانه‌ها برندگان فوری خلق می‌کنند و از نظر سیاسی بسیار جذاب‌تر از مالیات‌هایی هستند که به طور مستقیم به منافع سوخت‌های فسیلی آسیب می‌زنند. این امر توضیح می‌دهد که چرا دولت بایدن با قانون کاهش تورم (IRA) که یک بسته عظیم یارانه‌ای بود، توانست در زمینه اقلیم پیشرفت کند، در حالی که دولت‌های قبلی با تکیه بر قیمت‌گذاری کربن شکست خورده بودند.

نتیجه‌گیری: تلفیق دو دیدگاه

دنی رودریک نتیجه می‌گیرد که اگرچه آدام اسمیت در نبرد ایده‌ها پیروز شد، اما سوابق عملی او در هدایت سیاست‌گذاران چندان موفق نیست. ظهور چین و اتخاذ سیاست‌های مرکانتیلیستی توسط چهره‌هایی مانند دونالد ترامپ نشان می‌دهد که این ایده‌ها همچنان زنده‌اند.

این به معنای دفاع از تمام رویه‌های مرکانتیلیستی نیست، اما نشان می‌دهد که ایده‌های کلیدی آن مانند اولویت تولید، اهمیت ساختار اشتغال، همکاری دولت و کسب‌وکار و عمل‌گرایی زمینه‌محور، نقش مفیدی در سیاست‌گذاری اقتصادی دارند. اقتصاد به جای اینکه یک مسیر خطی باشد که در آن نظریه‌های جدید جایگزین نظریه‌های قدیمی می‌شوند، بیشتر شبیه کتابخانه‌ای از مدل‌های مختلف است که هر یک برای شرایط خاصی مناسب هستند.

در نهایت، به نقل از جیکوب واینر، اقتصاددان شیکاگویی، خود آدام اسمیت نیز یک عمل‌گرا بود، نه یک مدافع جزمی سیاست «لسه فر». او دامنه گسترده‌ای برای فعالیت دولت قائل بود و می‌دانست که منافع شخصی و رقابت گاهی می‌توانند به منافع عمومی خیانت کنند؛ بنابراین، بهترین رویکرد، ترکیب هوشمندانه بینش‌های اسمیت در مورد قدرت بازار و درس‌های مرکانتیلیستی در مورد نقش هدایتگر دولت و اهمیت تولید است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *