دشمن جدید آمریکا… اروپاست؟
شاید تکاندهندهترین افشاگری، تحول بنیادین در راهبُرد امنیت ملی (NSS) ایالات متحده باشد: تغییر رویکرد از اتحاد با اروپا به خصومتی آشکار. این اتفاق صرفاً یک سردی روابط دیپلماتیک نیست، بلکه یک مخالفت فعال با ارزشهای لیبرال اروپایی است. سند جدید آمریکا بحران «تمدنی» اروپا را با عباراتی نژادی (رنگ پوست و مذهب) توصیف میکند و صراحتاً از حمایت از «احزاب میهنپرست» (اشاره به احزاب راست افراطی) برای تغییر مسیر اروپا سخن میگوید.
این تغییر چنان بنیادی است که مارتین ولف، از دیدگاه اروپاییان، آن را اینگونه خلاصه میکند:
«به نظر میرسد آمریکاییها عملاً و بیپرده گفتهاند: ما دشمن شمارۀ یک شما هستیم.»
این چرخش ۱۸۰ درجهای در سیاست خارجی آمریکا، از جمله معروف جان اف کندی «من یک برلینی هستم» تا به امروز، نشاندهنده گسستی عمیق از دههها تاریخ مشترک و پایانی بر یک دوران است. این خصومت بیسابقه، یک پرسش بنیادین را مطرح میکند: آیا قارهای که مدتها به حمایت آمریکا عادت کرده، میتواند به تنهایی زنده بماند و شکوفا شود؟
افسانه اروپای ضعیف و وابسته
پل کروگمن استدلالی برخلاف تصور رایج ارائه میدهد: اروپا بسیار کمتر از آنچه تصور میشود به ایالات متحده وابسته است و انعطافپذیری بسیار بیشتری دارد. او این تصور را که اروپا بدون حمایت آمریکا ناتوان است، یک افسانه میداند و شواهد محکمی برای این ادعا ارائه میکند.
- وابستگی اقتصادی ناچیز: صادرات اروپا به آمریکا کمتر از ۳ درصد تولید ناخالص داخلی اروپاست.
- پتانسیل نظامی عظیم: تولید ناخالص داخلی اروپا نزدیک به آمریکاست و میتواند با افزایش تنها ۲ درصدی بودجه دفاعی، به خودکفایی نظامی برسد. جالب آنکه بزرگترین تولیدکننده گلولههای توپخانه در جهان (راین متال) یک شرکت آلمانی است.
- قدرت فناوری: با وجود عقبماندگی در برخی بخشها مانند هوش مصنوعی، سطح دستمزدهای واقعی و کاربرد فناوری در زندگی روزمره در اروپا با آمریکا کاملاً قابلمقایسه است.
پل کروگمن استقلال اقتصادی اروپا را در این جمله کوتاه خلاصه میکند:
«صادرات اروپا به ایالات متحده کمتر از ۳ درصد تولید ناخالص داخلی اروپاست. اینطور نیست که اقتصاد اروپا به دسترسی به بازارهای آمریکا وابسته باشد.»
این تحلیل نشان میدهد آنچه مارتین ولف آن را «ناتوانی آموختهشده» (learned helplessness) مینامد، ممکن است رو به پایان باشد، چرا که اکنون استقلال و خودمختاری به اروپا «تحمیل» شده است. اما در حالی که اروپا به اجبار در مسیر استقلال قرار میگیرد، راهبُرد جدید آمریکا خلأ قدرتی در سایر نقاط جهان ایجاد میکند که به نظر میرسد تنها یک بازیگر برای پر کردن آن آماده است.
آمریکا جهان را به چین واگذار میکند
یکی دیگر از نکات شگفتانگیز در راهبُرد جدید امنیت ملی آمریکا، عدم تمرکز بر رقابت قدرتهای بزرگ با چین است. این غفلت، پیامد مستقیم وسواس دولت آمریکا نسبت به «بحران تمدنی» داخلی اروپاست. به نظر میرسد دولت آمریکا به جای مقابله با نفوذ جهانی چین، تمرکز خود را به ایجاد یک «حوزه نفوذ به سبک مونرو» در قاره آمریکا معطوف کرده است. این رویکرد عملاً به معنای واگذاری نفوذ در سایر نقاط جهان به چین است.
پل کروگمن این تغییر اولویت را با طنزی تلخ اینگونه توصیف میکند:
«انگار برای ما مهمتر است که مطمئن شویم افراد غیرسفیدپوست زیادی در اروپا زندگی نکنند، تا اینکه نگران رقابت قدرتهای بزرگ با چین باشیم.»
طنز تلخ ماجرا اینجاست: دولتی که با وعده مقابله با چین به قدرت رسید، اکنون در حال اجرای راهبردی است که مسیر را برای سلطه جهانی رقیب اصلی خود هموار میکند. این عقبنشینی آمریکا در شرایطی رخ میدهد که رقیبش ممکن است از قبل در مهمترین معیار قدرت اقتصادی، از آن پیشی گرفته باشد.
رقابت تمام شده است: چین همین حالا هم اقتصاد اول جهان است
پل کروگمن استدلال میکند که اگر معیار را برابری قدرت خرید (PPP) قرار دهیم، اقتصاد چین در حال حاضر «به طور قابل توجهی بزرگتر» از اقتصاد ایالات متحده است. این یک واقعیت پنهان در پس آمارهای مبتنی بر نرخ ارز دلار است. او توضیح میدهد که اگرچه آمریکا هنوز در تولید ناخالص داخلی سرانه و برخی فناوریهای پیشرفته پیشتاز است، اما «توانایی شگفتانگیز چین در جبران عقبماندگی» و ظرفیت عظیم آن برای بسیج سرمایهگذاری در بخشهای اولویتدار، به آن یک مزیت تعیینکننده میدهد.
پیشبینی قاطعانه کروگمن در این مورد بسیار گویاست:
«اما اگر رقابت رو در رو بین آمریکا و چین باشد، من تمام پولم را روی چین شرط میبندم.»
این وضعیت برای اولین بار در تاریخ مدرن، جهان را با واقعیتی بیسابقه روبرو میکند: بزرگترین اقتصاد جهان، یک کشور با درآمد متوسط است. در حالی که آمریکا، برتری چین به لحاظ اقتصادی را نادیده میگیرد، انرژی دیپلماتیک خود را صرف نوع دیگری از نبرد جهانی میکند؛ نبردی نه برای برتری ژئوپلیتیک، بلکه برای منافع شرکتهای خاص.
سیاست خارجی آمریکا در خدمت غولهای فناوری
این گفتگو نشان میدهد که چگونه سیاست خارجی آمریکا به ابزاری برای پیشبرد منافع شرکتهای بزرگ فناوری آمریکایی (Big Tech) علیه مقررات اروپایی تبدیل شده است. این صرفاً یک اختلاف تجاری نیست، بلکه جبهه دیگری در جنگ ایدئولوژیک دولت آمریکا علیه ارزشهای لیبرال و مدلهای نظارتی اروپاست. نمونههای مشخصی در این زمینه ذکر میشود: وزیر بازرگانی آمریکا، اروپا را تهدید میکند که اگر برای رسانههای اجتماعی مقررات وضع کند، تعرفههای فولاد را پابرجا نگه میدارد. همزمان، ایلان ماسک با لحنی تهاجمی، بوروکراتهای اروپایی را مورد حمله قرار میدهد.
پل کروگمن این نفوذ را با یک تشبیه تاریخی تند و دقیق توصیف میکند:
«غولهای فناوری انتظار دارند دولت آمریکا در اروپا به نفع آنها مداخله کند؛ درست همان نقشی که یونایتد فروت زمانی از دولت آمریکا در آمریکای مرکزی میخواست.»
این تاکتیک به حوزههای دیگر نیز گسترش یافته است، از جمله مخالفت با سیاستهای تغییرات اقلیمی اروپا که دولت آمریکا آن را یک تهدید برای منافع خود میداند.
نتیجهگیری
گفتگوی ولف و کروگمن تصویری از یک جهان در حال دگرگونی عمیق را ترسیم میکند: آمریکایی که به متحدان خود پشت میکند، اروپایی که مجبور به پذیرش استقلال خود میشود و چینی که بدون رقیب جدی، در حال گسترش نفوذ خود است. این تغییرات صرفاً نظری نیستند، بلکه پیامدهای عملی برای اقتصاد، امنیت و سیاست در سراسر جهان خواهند داشت.
در نهایت، استعاره قدرتمند پل کروگمن، جوهر این دوران جدید را به بهترین شکل خلاصه میکند. او معتقد است اروپا اکنون باید «شلوار بزرگسالی خود را بپوشد… و بگوید: ما هم یک ابرقدرت هستیم… وقت آن است که سرنوشت خود را به دست بگیریم.» این فراخوان به اقدام، پاسخی مستقیم به تمام نکات پیشین است: اروپا باید این کار را انجام دهد، زیرا آمریکا به یک بازیگر متخاصم تبدیل شده، زیرا ظرفیت بالقوه آن را دارد، و زیرا جایگزین آن، جهانی است که تنها توسط آمریکا و یک چین در حال ظهور تعریف میشود؛ چینی که آمریکا دیگر به طور جدی با آن رقابت نمیکند. این، چالش و فرصت اصلی در عصر نامشخص جدید است.

