آنچه مرکانتیلیستها درست فهمیدند
با آنکه اقتصاد مدرن تا حد زیادی بر شالودۀ نقد آدام اسمیت بر مرکانتیلیسم بنا شده است، دنی رودریک یادآور میشود که این نقد، در عین اهمیتش، به شکلگیری نوعی غفلت در اندیشۀ اقتصادی انجامیده است. بهزعم او، سه اصول محوری مرکانتیلیستی، برخلاف تصویری که معمولاً از آنها ارائه میشود، نهتنها بیاعتبار نشدهاند، بلکه در عمل کارآمد باقی ماندهاند و حتی در شکلگیری برخی از موفقترین تجربههای اقتصادی دوران معاصر نقشی تعیینکننده داشتهاند: ۱. اولویت تولید بر مصرف: برخلاف تمرکز اسمیت بر مصرفکننده، مرکانتیلیستها بر اهمیت تولید، مشاغل و ساختار اقتصاد تأکید داشتند. این دیدگاه به درک بهتر پیامدهای اجتماعی و سیاسی تحولات اقتصادی کمک میکند. ۲. همکاری نزدیک دولت و کسبوکار: در حالی که تفکر اسمیت از یک رابطه مبتنی بر فاصله (arm’s length) برای جلوگیری از فساد حمایت میکند، رویکرد مرکانتیلیستی یک همکاری نزدیک و تکرارشونده را برای یادگیری و تطبیق سریع سیاستها تشویق میکند. ۳. عملگرایی در برابر نسخههای جهانی: مرکانتیلیسم به جای ارائه راهحلهای جهانشمول، بر سیاستهای عملگرایانه، زمینهمحور و اغلب غیرمتعارف تأکید میورزد که با شرایط محلی سازگار شدهاند. این اصول مرکانتیلیستی نه تنها در راهبُردهای رشد معجزهآسای شرق آسیا (بهویژه چین) قابل مشاهده است، بلکه به توضیح واکنشهای منفی اخیر علیه جهانیشدن و ظهور پوپولیسم کمک میکند. علاوه بر این، در گذار به اقتصاد سبز، سیاستهای صنعتی به سبک مرکانتیلیستی در ترویج انرژیهای تجدیدپذیر بسیار مؤثرتر از راهحلهای مبتنی بر بازار مانند مالیات بر کربن عمل کردهاند. در نهایت، رودریک نتیجه میگیرد که یک رویکرد متعادل که بینشهای قدرتمند اسمیت در مورد بازار را با عملگرایی مرکانتیلیستی در مورد تولید و نقش دولت ترکیب کند، برای سیاستگذاری مؤثر ضروری است.
آنچه مرکانتیلیستها درست فهمیدند بیشتر بخوانید »









